ادوارد مونک و تصویرگری مرگ در ۷ اثر
ادوارد مونک، نقاش نروژی و یکی از پیشگامان اکسپرسیونیسم، در یادداشتهای خود چنین نوشت: «بیماری، جنون و مرگ فرشتگان سیاهی بودند که بر گهوارهام نظاره داشتند و از آن زمان در تمام طول زندگیام همراه من بودهاند.» این سخن بهخوبی نشاندهندهی مضامین مرتبط با مرگ است که در آثار تصویری او بهوفور یافت میشود. مونک مرگ را هم بهصورت مستقیم در تصاویری از مادر و خواهرش به تصویر کشیده و هم بهصورت استعاری، مانند اسکلتهایی که اغلب تحت سلطه زنان پلیدتر قرار دارند. زندگی و مرگ، عشق و هراس، و احساس تنهایی موضوعاتی بودند که او از طریق خطوط قوی، رنگهای تیره، سایههای سنگین و فرمهای اغراقشده بیان میکرد. در ادامه، برخی از هولناکترین تصاویری که مونک درباره مرگ خلق کرده است، بررسی میکنیم.
1. بر بالین مرگ
نقاشی «بر بالین مرگ» (تب) که در سال 1896 خلق شد، یکی از آثاری است که تأثیر عمیق مواجهه مونک با مرگ در دوران کودکیاش را نشان میدهد. مادر مونک در سال 1868 به دلیل بیماری سل درگذشت و در سال 1877، خواهر محبوبش یوهانه سوفی نیز به همین بیماری از دنیا رفت. این وقایع اثری فراموشنشدنی بر روحیه مونک گذاشت و پایهگذار بسیاری از آثار برجسته او شد.
2. مرگ در سکانداری
تابلوی «مرگ در سکانداری» (1893) از آثار استثنایی مونک است که مرگ را به شیوهای متفاوت نشان میدهد. اسکلت بهآرامی در جایگاه سکاندار قایق یک پیرمرد نشسته است و زندگی او و مردان قایقهای پسزمینه را به سوی سرنوشتی اجتنابناپذیر هدایت میکند. این تصویر نوعی پذیرش بیتفاوت از تقدیر مرگبار را القا میکند.
3. زیر ستارگان
در اثر «زیر ستارگان» (1900-1905)، مونک زنان را نماد از دست دادن قدرت مردان میبیند. او معتقد بود که زنان، مانند خونآشامها، حیات و نیروی زندگی را از مردان میمکند. در این اثر، زنی به تصویر کشیده شده است که به نظر میرسد نمادی از مرگ است و میخواهد زندگی مردی بیدفاع را از او بگیرد.
4. زن و اسکلت
اثر «زن و اسکلت» (1896) که در یک مجموعه خصوصی نگهداری میشود، الهام خود را از جامعه ادبی برلین و شخصیتهایی چون آگوست استریندبرگ و استانسیلاو پرزیبیشوسکی گرفته است. این اثر، نوعی بازنمایی از «رقص مرگ» است که در قرون وسطی رایج بود. این موضوع معمولاً حضور مرگ در زندگی و قدرت آن بر سرنوشت انسان را به تصویر میکشید.
5. مرگ مارا
تابلوی «مرگ مارا» (1907) واکنش مونک به رابطه پرآشوبش با تولا لارسن، زنی از طبقه بالا بود. این رابطه که از سال 1899 آغاز شد، با جدایی تلخی در سال 1902 به پایان رسید. مونک در یکی از برخوردهایش با لارسن، طی حادثهای انگشتان خود را مجروح کرد. او پس از این ماجرا، احساس خیانت کرد و اثری خلق کرد که خیانت زنان را نشان میداد. در این نقاشی، مونک برهنه و خونین بر تخت دراز کشیده، در حالی که لارسن برهنه در نزدیکی او ایستاده است، شبیه به داستان قتل مارا توسط شارلوت کوردی، که مونک آن را به شیوهای نمادین به کار گرفت.
6. مرگ و دوشیزه
اثر «مرگ و دوشیزه» (1894) که ابتدا بهصورت نقاشی و سپس بهعنوان یک حکاکی تکمیل شد، یکی از نادرترین بازنماییهای مونک از مرگ است. در این اثر، مرگ به شکل اسکلت به تصویر کشیده شده است، اما برخلاف سنتهای قرون وسطی که مرگ را بهعنوان نیرویی خشن و سلطهگر نشان میدادند، در اینجا عشق بر مرگ غلبه دارد؛ دختر با اشتیاق مرگ را در آغوش میگیرد.
7. بوسه مرگ
در «بوسه مرگ» (1899)، دختری جوان شبیه به شخصیت دوشیزه در اثر قبلی نشان داده شده است. موهای بلند او گردن و شانههای مرگ را میپوشاند، در حالی که مرگ با نرمی گونه او را میبوسد. اما دختر، با نگاهی افسرده، بیتوجه به او باقی میماند. در اینجا نیز، مونک به نوعی غلبه دوشیزه بر مرگ را به تصویر میکشد.
این آثار نشان میدهند که چگونه مونک از طریق نمادگرایی، مرگ را نه تنها بهعنوان یک پایان، بلکه بهعنوان نیرویی که در تمام زندگی جاری است، به تصویر کشیده است. هنر او بازتابی از تضادهای درونی و تجربیات عمیق انسانی است که از خلال زیباییشناسی اکسپرسیونیستی، بیننده را به تأمل در مورد معنا و ماهیت زندگی و مرگ دعوت میکند.