نقاشی ومپایر ادوارد مونک؛ یک زن فریبنده یا عاشقی مهربان؟
ادوراد مونک، خالق آثار نمادینی چون جیغ و مادونا، با اثر ومپایر نیز جایگاه ویژهای در تاریخ هنر دارد. اما اگر این نقاشی را چیزی بیش از حمله موجودی افسانهای به مردی درمانده در نظر بگیریم، چه میشود؟ شاید این اثر در حقیقت، نمایشی از عشق باشد.
در سال ۲۰۱۳، وزیر فرهنگ نروژ، هدیه تاجیک، ادوراد مونک (۱۸۶۳-۱۹۴۴) را یکی از بزرگترین هنرمندان نروژ و جهان توصیف کرد. مونک، زاده دهکده آدالسبروک، در طول شش دهه فعالیت هنری خود هزاران اثر با سبکها و تکنیکهای مختلف خلق کرد. با این حال، شهرت او بیشتر به گروه کوچکی از نقاشیهای نمادگرایانه دهه ۱۸۹۰ بازمیگردد که بخشی از پروژهای به نام حاشیه زندگی بودند و به موضوعاتی چون عشق و مرگ میپرداختند.
ومپایر اغلب بهعنوان نمادی از فم فاتال، یعنی زنی اغواگر و خطرناک تعبیر شده است. این مفهوم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا رایج بود و به زنانی اشاره داشت که با جذابیت و فریب خود، زندگی مردان را تباه میکردند. اما داستان نقاشی مونک شاید چیزی فراتر از این تعبیر باشد.
برلین و آغاز ماجرای ومپایر
مونک در سال ۱۸۹۳ اولین نسخه از ومپایر را در برلین نقاشی کرد. یک سال پیش از آن، اتحادیه هنرمندان برلین او را برای برگزاری نمایشگاهی دعوت کرده بود. این نمایشگاه جنجالی تنها پس از پنج روز تعطیل شد، اما این اتفاق، نام مونک را بر سر زبانها انداخت. منتقدان آثار او را «ناتمام» و «تنبلانه» توصیف کردند، اما این حواشی به مونک امکان داد تا آثارش را در شهرهای مختلف آلمان به نمایش بگذارد. این جنجال که به «ماجرای مونک» معروف شد، زمینهای برای جدایی ایدئولوژیک و هنری میان هنرمندان جوان رادیکال و آکادمی محافظهکار برلین فراهم آورد.
مونک در طول اقامتش در برلین با هنرمندانی چون استانیسلاو پریبیشفسکی، نویسندهای لهستانی با علاقه به شیطانپرستی و عرفان، و داگنی یول، دانشجوی موسیقی نروژی، آشنا شد. یول که بعدها همسر پریبیشفسکی شد، به عشق یکطرفه مونک تبدیل شد و در آثار او در قالبهای گوناگونی از زنان اغواگر گرفته تا موجوداتی چون پری دریایی و هارپی ظاهر گشت.
اولین نمایش ومپایر در سال ۱۸۹۳ در برلین با عنوان عشق و درد برگزار شد. عنوان ومپایر مدتی بعد، توسط پریبیشفسکی به این اثر نسبت داده شد. او در سه اثر ادبی خود به شرح این شاهکار پرداخت و مونک نیز عنوان و ایده او را پذیرفت.
اما حتی پس از پذیرش این عنوان، مونک دیدگاه اصلی خود نسبت به این اثر را رها نکرد. او در سال ۱۹۱۸ نسخه دیگری از این نقاشی را با عنوان زنی که مردی را بر گردن میبوسد در حراجی بلومکویست اسلو به نمایش گذاشت. مونک در سال ۱۹۳۳ درباره این اثر نوشت:
«ومپایر تنها زمانی معنای واقعی خود را میگیرد که آن را کاملاً تحتاللفظی در نظر بگیریم. اما در حقیقت، این اثر تنها زنی را نشان میدهد که مردی را بر گردن میبوسد.»
آنچه این اثر را از سایر portrayals مونک از زنان متمایز میکند، ظرافت، ابهام و رمزآلودی آن است. در نقاشی نه نشانهای از دندانهای خونآلود وجود دارد و نه خشونتی آشکار؛ در عوض، موهای زن که گاه به «بارانی خونی» تشبیه شدهاند، هم میتوانند کنایهای از خون باشند و هم نشانهای از محافظت. همچنین، حالت بدن این زوج شباهتهایی به موتیف دیگری از مونک با عنوان تسلی دارد. این ابهام، تفسیرهای متعددی از عشق، درد و پیچیدگی روابط انسانی را در برابر مخاطب میگذارد.
ومپایر در طول زمان
مونک تا دهه ۱۹۳۰ بارها به موتیف ومپایر بازگشت. نسخههای متعددی از این اثر وجود دارند که از نظر تکنیک و ترکیببندی با یکدیگر تفاوت دارند. تنها در موزه مونک، بیش از ۹۰ نسخه از این موتیف نگهداری میشود که اغلب به صورت چاپهای گرافیکی از سالهای ۱۸۹۳ تا ۱۹۰۲ خلق شدهاند.
در دهه ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰، پالت رنگی مونک روشنتر شد و او موتیفی جدید با عنوان ومپایر در جنگل خلق کرد. در این نسخهها، چهره مرد از حالت رنگپریده به چهرهای با روحیهتر تغییر یافت و استقلال بیشتری به شخصیت او داده شد. یکی از طرحهای این دوره زنی را نشان میدهد که در حالی که لبهایش بسته است، مرد را در آغوش گرفته است.
هویت شخصیتها
مورخان هنر معتقدند مدل مرد در نسخههای اولیه ومپایر، آدولف پاول، نویسنده سوئدی و دوست مونک در برلین بوده است. پاول خاطرهای از دیدار با مونک در استودیو نقل کرده که در آن مونک از او خواسته بود در کنار مدل زنی که برهنه نقاشی میشد، با لباسهای رسمی خود ژست بگیرد. این ماجرا توضیحی ساده برای تضاد وضعیت ظاهری این دو شخصیت ارائه میدهد.
با این حال، برخی بر این باورند که مونک در این اثر قصد داشته خود و امیلی «میلی» تولو، اولین عشقش، را به تصویر بکشد. این دو در سال ۱۸۸۵ با یکدیگر آشنا شدند؛ زمانی که مونک ۲۲ ساله و تولو ۲۵ ساله و متأهل بود. این رابطه کوتاه و نافرجام، تأثیری عمیق بر مونک گذاشت. شاید خلق تولو در نقش یک ومپایر، اقدامی انتقامی برای انتخاب همسرش به جای مونک بوده باشد؛ جایی که عمل مکیدن خون، استعارهای از ربودن شادی و اراده زندگی مونک است.
عشق در نگاه مونک
برای مونک، عشق ترکیبی متناقض از لطافت، نزدیکی، درد، حسادت و رنج بود. در متنی از نمایشگاه مجموعه موزه مونک آمده است:
«[مونک] عشق را نبردی میان دو نفر توصیف کرده است. جایی که اشتیاق با درد و تمنا با فقدان همراه است.»
این تناقض را میتوان در ومپایر احساس کرد؛ اثری که عشق را به شکلی ترسناک، اما صمیمی و تکاندهنده نشان میدهد.
برای مونک، گاز نیش ومپایر استعارهای از درد جسمانی و روانی عشق بود. ومپایر محصول دوران خود است؛ اثری که با نمادگرایی و اکسپرسیونیسم پیوند خورده و با پدیده فن دو سیئکل (پایان قرن نوزدهم) و مفهوم فم فاتال ارتباط دارد.
با این حال، این اثر از وضوح اجتناب میکند و در رمزآلودی خود باقی میماند. چه عشقی پر از درد و چه آغوشی محافظتی، ومپایر همچنان تصویری از پیچیدگی روابط انسانی است. مونک هیچگاه قصد نداشت معمای این اثر را حل کند. او آن را برای همیشه حلناشدنی باقی گذاشت.