چه شد که مولانا مثنوی را سرود؟ و چگونه
مثنوی معنوی، شاهکار بیبدیل مولانا، همچون رودخانهای خروشان از ژرفای نی نامه سرچشمه میگیرد. این نی نامه که با حکایت پادشاه و کنیزک، تمثیلی از شور و شوق نی برای بازگشت به نیستان و موانع این وصال را به تصویر میکشد، در واقع نقد حال همهی ما و دعوتی است به سفری درونی.
درخواست حسام الدین چلبی، مرید و خلیفهی مولانا، جرقهای بود که آتش اشتیاق مولانا را برای تفسیر نی نامه و سرایش مثنوی برافروخت. این اشتیاق صادقانه، همچون نیرویی محرکه، مولانا را در طول شش دفتر مثنوی به پیش راند.
با هر گام در این مسیر، مولانا به ژرفای معانی تازهای از شکایت روح و حکایت شوق دست مییابد. کلام او همچون جریانی سیال، بیوقفه پیش میرود و در این جریان، تداعی معانی و قصهها و تمثیلات نوظهور، همچون شاخههایی از این رودخانهی خروشان، به آن میپیوندند.
در خلوت شبانه و رهایی از دغدغههای روزمره، مولانا در جمع خاصان خویش، این کلام پایانناپذیر را به زبان میآورد. مثنوی، در عین آنکه تفسیری از احساسات و هیجانات روحانی عارف سالک در مسیر بازگشت به عالم ماوراء است، همچون “جرجر کلام” مولانا، سلسلهای از تداعی معانی را به تصویر میکشد. این تداعیها، همچون سررشتهای بلند، به مثنوی حیاتی مستقل میبخشند و آن را به حماسهای عرفانی و بالنده تبدیل میکنند که خود میروید و پیش میرود.
املاء مثنوی در جمع خاصان، نشانهای از پویایی و زنده بودن این اثر است. این رسم، که در میان برخی شعرای صوفیه نیز رایج بوده، نشان میدهد که مثنوی نه تنها حاصل تفکر و تأمل مولانا، بلکه برآمده از فضای روحانی و الهامات آن جمع خاص نیز هست.