نقاشی کلئوپاترا اثر الکساندر کبانل
ملکه کلئوپاترا امروزه همچنان شخصیتی محبوب است، همانگونه که در اواخر قرن نوزدهم نیز بود. تابلوی کلئوپاترا اثر الکساندر کبانل لحظهای خاص از زندگی افسانهای او را به تصویر میکشد. این اثر، سبک آکادمیک فرانسوی دهه ۱۸۸۰ را که در آن زمان بسیار مورد توجه بود، برای نمایش این شخصیت برجسته سده یکم پیش از میلاد به کار میگیرد. هرچند میتوان موضوع و سبک این اثر را در سنت هنر غربی کاملاً کلاسیک و متعارف دانست، اما کبانل با بهرهگیری از رنگپردازی دراماتیک و فضاسازی شرقی، به نقاشی جلوهای تازه و پرتحرک بخشیده است.
زمینه تاریخی
فرانسه در اواخر قرن نوزدهم، دورهای از شکوفایی، پیشرفت و ظرافت را تجربه میکرد. این عصر که به بل اِپوکه (La Belle Époque) یا «دوران زیبا» شهرت دارد، از پایان جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۱ تا آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ ادامه یافت. در این دوره، جهان هنر تحت سلطه آکادمیهای مورد حمایت دولت قرار داشت. در بریتانیا، این نقش را آکادمی سلطنتی هنرها که در سال ۱۷۶۸ تأسیس شده بود، ایفا میکرد و در فرانسه، آکادمی نقاشی و مجسمهسازی که بنیان آن به سال ۱۶۴۸ بازمیگشت، معیارهای هنری را تعیین مینمود. این نهاد، مرجع تشخیص آثار مقبول (accepté) و مردود (refusé) بود و از دل آن، مکتب آکادمیسم پدید آمد.
سبک آکادمیک
الکساندر کبانل (۱۸۲۳–۱۸۸۹) از هنرمندان برجسته مکتب آکادمیک بود. او با استفاده از مدلسازی ظریف، ضربهقلمهای نرم و فرمهای بینقص، به اصول این سبک پایبند ماند. در مجموع، شیوه او ارائهای صیقلیافته از موضوعات اسطورهای یا تاریخی بود. تابلوی کلئوپاترانمونهای درخشان از سبک آکادمیک به شمار میرود.
ترکیببندی کلی
کلئوپاترا در سال ۱۸۸۷ خلق شد. این اثر ابعادی برابر با ۲۸۷.۶ سانتیمتر عرض و ۱۶۲.۶ سانتیمتر ارتفاع (معادل ۹ فوت و ۵ اینچ عرض و ۵ فوت و ۴ اینچ ارتفاع) دارد. نسبت ابعاد آن، مشابه صفحههای عریض مدرن با نسبت ۱۶:۹ است که به آن حسی معاصر در قالببندی میبخشد. در این ترکیببندی، کلئوپاترا و ندیمهاش در سمت راست صحنه آرمیدهاند، در حالی که پنج شخصیت دیگر بخش چپ تصویر را اشغال کردهاند.
روایت تاریخی
این نقاشی، چهرهی مشهور کلئوپاترا، بهویژه کلئوپاترای هفتم، ملکهی مصر را به تصویر میکشد. زندگی او اسطورهای است، چرا که تمامی عناصر یک داستان بزرگ را در خود دارد: ثروت، قدرت، عشق و مرگ. لحظات گوناگونی از حیات او چه واقعی و چه ساختهی تخیل پس از مرگش در ۱۰ اوت سال ۳۱ پیش از میلاد، در قالبهای مختلفی به تصویر کشیده شدهاند. از خاطرات و کتابها گرفته تا نمایشنامهها، اپراها، فیلمها، مجموعههای تلویزیونی، موسیقی و البته نقاشیها، کلئوپاترا همواره سوژهی بازآفرینیهای تاریخی بوده است. تابلوی کلئوپاترای کبانل نیز تنها نمونهای دیگر از این سنت دیرینهی روایت تاریخی به شمار میرود.
شیفتگی هنری به شرق
جهان هنر در فرانسه قرن نوزدهم، شیفتگی خاصی به فرهنگهای مدیترانه شرقی داشت. اوژن دلاکروا، ژان-اگوست-دومینیک اَنْگْر و ژان-لئون ژروم از برجستهترین پیروان رمانتیسیسم و اوریانتالیسم بودند. آنان با علاقه به کاوش در فرهنگهای دوردست، تصاویری از فضاهای داخلی مجلل، زنان برهنه و حیوانات عجیبوغریب خلق میکردند. این گرایش را میتوان نوعی شیفتگی هنری به شرق دانست. الکساندر کبانل نیز در این دو جریان هنری دست داشت و تابلوی کلئوپاترا برجستهترین نمونهی او در این سبک به شمار میآید.
زن اغواگر (Femme Fatale)
تابلوی کلئوپاترا ترکیبی از جذابیت شرقی و اروتیک را به نمایش میگذارد. در این اثر، زنان برخلاف پوشش سنگین زنان غربی در سال ۱۸۸۷، با لباسهایی سبکتر و بدنهایی آشکارتر تصویر شدهاند. در اینجا هیچ نشانی از حجب و حیای دوره ویکتوریایی در انگلستان، جمهوری سوم در فرانسه، یا عصر زرین آمریکا دیده نمیشود.ملکه کلئوپاترا با غرور، زیبایی و فریبندگی خود را در محیطی باشکوه و پرزرقوبرق به نمایش میگذارد. سینههای او برهنه، برجسته و استوارند. پارچههای درخشانی بر تن دارد و جواهراتی خیرهکننده او را زینت دادهاند. چهرهاش با آرایشی سنگین آراسته شده لبهایی به رنگ قرمز تیره و چشمانی محصور در سرمهی سیاه. برای جامعهی غربی دهه ۱۸۸۰و حتی برای بسیاری از مردم امروز ملکه کلئوپاترا تجسم نهایی فَم فَتال، زن اغواگر و مرگبار، به شمار میرود.
زندانیان مسموم
در سمت چپ نقاشی، این پیکرهها چه میکنند؟ یکی از آنها روی زمین افتاده، در حالی که فردی خم شده بر بالین او، و دیگری بیجان در آغوش دو نفر دیگر قرار دارد. آنچه در این صحنه مشاهده میکنیم، زندانیان در حال مرگ کلئوپاترا هستند او آنها را مسموم میکند تا نشانهها و تأثیرات زهر را ارزیابی کند.مردی که بر زمین افتاده، در کنار پای خود جام نقرهای تهیشدهای دارد که رها شده است. بالای سر او، پیکرهای با ردای پوشیده، بطری سبزرنگی را در دست گرفته است. در اینجا روایتی کوچک اما تأثیرگذار به تصویر کشیده شده است: فرد نقابدار سم را در جام نقرهای ریخته، مرد آن را نوشیده، جام از دستانش رها شده، و اکنون او دردی جانکاه را تجربه میکند. در پسزمینه، سه پیکرهی دیگر، لحظات پایانی این نمایش مرگ را نشان میدهند دو خادم در حال حمل جسد بیجان زندانیان هستند.
اندیشههای خودکشی
چرا ملکه کلئوپاترا زندانیان خود را مسموم میکند؟ بسیاری از تاریخنگاران بر این باورند که داستان خودکشی کلئوپاترا با نیش یک افعی، اسطورهای بیش نیست. کلئوپاترا از دودمانی برخاسته بود که قتلهای سلسلهای در آن امری رایج بود و برای از میان برداشتن دشمنان از روشهای مختلف، از جمله زهر، استفاده میکردند. ازاینرو، برخی تاریخنگاران معتقدند که احتمال دارد کلئوپاترا در نهایت با استفاده از سم خودکشی کرده باشد. بنابراین، در روزهای پایانی زندگیاش، ساختن زهری مؤثر و بدون درد برای او اهمیتی حیاتی داشته است.بر این اساس، ممکن است کلئوپاترا زندانیان محکوم به مرگ را بهعنوان سوژههای آزمایشی برای آزمودن اثر زهرهای خود به کار گرفته باشد. از دیدگاه او، اگر این افراد محکوم به مرگ بودند، پس میتوانستند در راه تکمیل فرمول زهری که ملکه برای خود در نظر داشت، مفید واقع شوند. این دورهای بود که در آن عملگرایی بر بسیاری از ملاحظات اخلاقی سایه میافکند و زندگی انسانها بیارزش و قربانی قدرت بود.
همپیمانی با سنت آکادمیک
تابلوی کلئوپاترا در زمرهی آثار رئالیستی قرار نمیگیرد، اما به شیوهای واقعگرایانه و درعینحال صیقلیافته اجرا شده است. این اثر، همانند جنبش پیشرو امپرسیونیسم رادیکال و ساختارشکن نیست، اما آیا هر اثر هنری برای داشتن ارزش و اعتبار، الزاماً باید انقلابی باشد؟در سنتگرایی، نوعی زیبایی نهفته است شاید این زیبایی از پیوندی که با گذشته برقرار میکند ناشی میشود؛ از حس آرامش و آشنایی که در خود دارد. این احساس را میتوان با حالوهوای جشنها و آیینهای عمومی مقایسه کرد، همان حس آشنای دلپذیری که از تکرار یک سنت برمیخیزد. کلئوپاترای کبانل نیز چنین احساسی را در مخاطب برمیانگیزد تلفیقی از مهارت تکنیکی، شکوه روایی و احترامی که به سنتهای هنری قائل است
درخشش یک سنت فراموششده
کلئوپاترا اثری انقلابی نیست، اما بیشک اثری درخشان است. این تابلو سرشار از رنگ، اعتمادبهنفس و پیچیدگی است. سبک آکادمیک این اثر باید در نگاه مدرن مورد بازنگری قرار گیرد. اینکه امپرسیونیسم جایگزین آکادمیسم شد، به این معنا نیست که آکادمیسم هنری نازلتر بود. این دو مکتب متفاوت بودند، اما تفاوت، دلیلی بر نقصان نیست.هنر آکادمیک نیازمند حمایت و همراهی جامعهی هنری است. این سبک همچون حلقهای عتیقه و ارزشمند است که در میان لایههایی از زیورآلات کمارزش مدرن، در جعبهی جواهرات تاریخ هنر پنهان شده است. در برخی از سنتها زیبایی و ارزشی نهفته است که نباید فراموش شوند و هنر آکادمیک، یکی از همین سنتهای ارزشمند است.