هنری

نقاشی دختری با گوشواره مروارید اثر یوهانس ورمیر

دختر با گوشواره مروارید معمولاً نخستین تصویری است که با شنیدن نام یوهانس ورمیر به ذهن می‌آید. این اثر الهام‌بخش ارجاعات متعددی در ادبیات، سینما و فرهنگ عامه بوده است. شاید بسیاری از شما آن را از رمان هم‌نامِ تریسی شوالیه یا فیلمی به خاطر داشته باشید که اسکارلت جوهانسون در آن نقش‌آفرینی کرده است. در کنار آثاری چون گشت شبانه از رامبراند و خودنگاره‌های ون‌گوگ، این نقاشی نیز به یکی از نمادهای هنری هلند بدل شده است.بیش از سه قرن پس از خلق این شاهکار، دختر با گوشواره مروارید همچنان نگاه‌ها و ذهن‌ها را مجذوب خود می‌کند. در این مقاله، نگاهی به نکات مهم درباره این اثر خواهیم داشت و بررسی خواهیم کرد که چه عواملی آن را به یک شاهکار هنری تبدیل کرده است.

 

Johannes Vermeer, Girl With a Pearl Earring, c. 1665, Mauritshuis, Hague, Netherlands. Wikimedia Commons (public domain).

زمینه تاریخی

یوهانس ورمیر، نقاش هلندی، در سال ۱۶۳۲ در دلفت متولد شد و در همان شهر در سال ۱۶۷۵ درگذشت. او نقاشی دختر با گوشواره مروارید را حدود سال ۱۶۶۵ خلق کرد (برآوردهای پژوهشی این بازه را بین سال‌های ۱۶۶۵ تا ۱۶۶۷ در نظر می‌گیرند). بنابراین، این اثر به دوران طلایی هلند تعلق دارد، دوره‌ای از شکوفایی اقتصادی، علمی و هنری که تقریباً تمام سده هفدهم را در بر می‌گیرد.در آن زمان، هلند بخشی از جمهوری هلند بود، یک قدرت دریایی برجسته که از هفت استان کالوینیست تشکیل شده و در پی جنگ هشتادساله از امپراتوری اسپانیا جدا شده بود. دلفت همراه با شهرهای آمستردام، هارلم، لیدن و اوترخت یکی از مراکز مهم هنری هلند به شمار می‌رفت.

Johannes Vermeer, View of Delft, circa 1660-1661, Mauritshuis, Hague, Netherlands. Wikimedia Commons (public domain).

ترونی (Tronie)

دختر با گوشواره مروارید یک ترونی است که تصویر دختری جوان با یک عمامه و گوشواره‌ای بسیار بزرگ از مروارید را به نمایش می‌گذارد. ترونی نوعی نقاشی است که چهره یک فرد را به تصویر می‌کشد اما با پرتره تفاوت دارد.در پرتره، تمرکز بر روی مدل است؛ یعنی چهره فرد بازتابی از ویژگی‌های واقعی اوست و حتی اگر شامل عناصر نمادین یا تزئینی باشد، مدل همچنان باید قابل شناسایی باقی بماند. اما در ترونی، این نقاش است که باید قابل شناسایی باشد.ترونی‌ها به هنرمندان این فرصت را می‌دهند که بهترین مهارت‌های فنی خود را در یک اثر متمرکز کنند. این نوع نقاشی معمولاً شامل عناصر چالش‌برانگیزی مانند حالات اغراق‌آمیز چهره، پوشش‌های غیرمعمول و اکسسوری‌های خاص است که توانایی تکنیکی نقاش را به نمایش می‌گذارد.

Johannes Vermeer, Girl With a Pearl Earring, c. 1665, Mauritshuis, Hague, Netherlands. Musuem’s website (public domain). Detail.

سلسله‌مراتب ژانرهای نقاشی

در دختر با گوشواره مروارید، لباس و اکسسوری‌ها نقش کلیدی دارند. در این بخش، دلیل آن را توضیح می‌دهیم:در سده هفدهم، سلسله‌مراتب ژانرهای نقاشی بر پایه نوافلاطونیسم شکل گرفته بود؛ مکتبی فلسفی که ایده‌ها را برتر از طبیعتمی‌دانست. بر همین اساس، نقاشی‌هایی که نتیجه تلاش ذهنی بیشتری بودند (مانند آثاری با مضامین اسطوره‌ای، ادبیات کلاسیک یا کتاب مقدس) در دسته ژانرهای برتر قرار می‌گرفتند. در مقابل، نقاشی‌هایی که تنها به بازنمایی مستقیم واقعیت می‌پرداختند (مانند پرتره‌ها، مناظر طبیعی و طبیعت بی‌جان) در ژانرهای فرعی طبقه‌بندی می‌شدند.البته این سلسله‌مراتب در هلند انعطاف‌پذیرتر بود. در دوران طلایی هلند، نقاشی‌هایی که صحنه‌های زندگی روزمره یا حتی محیط‌های عامیانه مانند میخانه‌ها و فاحشه‌خانه‌ها را به تصویر می‌کشیدند، کاملاً رایج بودند. بااین‌حال، برای اینکه یک اثر متعلق به ژانرهای فرعی به عنوان شاهکار هنری پذیرفته شود، صرفاً مهارت و دقت کافی نبود. نقاشی باید با اصول ظرافت و وقار هنری همخوانی داشت.نوافلاطونیسم معتقد بود که هدف نقاشی تنها تقلید از طبیعت نیست، بلکه فراتر رفتن از آن است.

Johannes Vermeer, Girl With a Pearl Earring, c. 1665, Mauritshuis, Hague, Netherlands. Musuem’s website (https://www.mauritshuis.nl/en/our-collection/artworks/670-girl-with-a-pearl-earring/) (public domain). Detail.لباس و اکسسوری‌ها

بنابراین، صرف بازنمایی واقع‌گرایانه یا همراه با جزئیات فراوان برای خلق یک اثر هنری برتر کافی نبود. لازم بود که صحنه به‌نوعی ایده‌آل‌سازی شود، از جهان روزمره فاصله بگیرد و به مرتبه‌ای والاتر ارتقا یابد. حتی اگر موضوع یک نقاشی زندگی روزمره بود، می‌بایست وقار کلاسیک در آن لحاظ می‌شد.لباس و اکسسوری‌ها ابزارهایی بودند که در تحقق این هدف نقش مهمی داشتند. عناصری که امروزه در آثار هنری به عنوان شرقی، ترکی یا اسلاوی شناخته می‌شوند، لزوماً به یک منشأ ملی یا قومی خاص اشاره ندارند. بلکه این عناصر نشان می‌دهند که شخصیت‌های به تصویر کشیده شده از زمینه مکانی و زمانی خود جدا شده‌اند و در قلمروی والاتر و ایده‌آل قرار گرفته‌اند.

Johannes Vermeer, Girl With a Pearl Earring, c. 1665, Mauritshuis, Hague, Netherlands. Museum’s website (public domain). Detail

دختر با گوشواره مروارید: نمونه‌ای ایده‌آل از ایده‌آل‌سازی

دختر با گوشواره مروارید نمونه‌ای برجسته از این ایده‌آل‌سازی است. شخصیت این نقاشی، دختری جوان با ویژگی‌های اروپایی، از طریق استفاده از پوشش و اکسسوری‌های شرقی و غیرمعمول دگرگون شده است. عمامه، که نمادی از زیبایی شرقی است، و گوشواره مروارید، که ثروت حاصل از تجارت دریایی بین‌المللی را به یاد می‌آورد، از عناصر کلیدی این تحول به شمار می‌روند.نتیجه این فرآیند فراتر رفتن از هویت ملی و تاریخی است. دختر با گوشواره مروارید دیگر نه یک دختر هلندی است و نه دختری متعلق به قرن هفدهم. او تبدیل به دختری فرازمانی و جهان‌شمول شده است. به دلیل همین ماهیت انتزاعی و آرمانی، مرزهای مکان و زمان میان او و مخاطب از میان می‌رود، و ارتباطی بی‌زمان و بی‌مکان بین بیننده و اثر برقرار می‌شود.

اهمیت پوشش در نقاشی‌های دوران طلایی هلند 

سایر نقاشان دوران طلایی هلند نیز از پوشش به شکلی مشابه استفاده کرده‌اند. این رویکرد در آثار هنرمندانی مانند رامبراند و مایکل سورتس دیده می‌شود.مایکل سورتس، که در آمستردام فعالیت می‌کرد، همانند ورمیر در پی آن بود که وقار کلاسیک را به صحنه‌های زندگی روزمره ببخشد. در نمونه‌هایی از آثار این دو نقاش، می‌توان مشاهده کرد که چگونه استفاده از لباس‌ها و اکسسوری‌های غیرمعمول و شرقی، سوژه‌ها را از زمینه زمانی و مکانی خاص خود جدا کرده و به جهانی ایده‌آل و فراتر از واقعیت سوق داده است.

Rembrandt van Rijn, Man in Oriental Costume or The Noble Slav, 1632, Metropolitan Museum of Art, New York, NY, USA. Wikimedia Commons (public domain)

حالات و ژست‌ها

ورمیر معمولاً در نقاشی‌های خود میان زنان و بیننده نوعی مانع قرار می‌داد، مانند پرده یا یک قطعه مبلمان (برای نمونه، به اثر بانویی که همراه با خدمتکارش نامه می‌نویسد توجه کنید). اما در دختر با گوشواره مروارید این رویه کاملاً کنار گذاشته شده است.علاوه بر این، اندازه کوچک بوم و پس‌زمینه تیره و تک‌رنگ به ایجاد فضایی صمیمی و دلنشین کمک می‌کنند. در این نقاشی هیچ عنصر اضافی وجود ندارد که حواس بیننده را از چهره دختر پرت کند. ما او را مستقیم و بی‌واسطه می‌بینیم، گویی که زن جوان در همان لحظه‌ای که صدایش زده‌ایم، به سمت ما برگشته است و در مقابل چشمان ما زنده شده است.

Rembrandt van Rijn, Man in Oriental Costume or The Noble Slav, 1632, Metropolitan Museum of Art, New York, NY, USA. Wikimedia Commons (public domain)

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا