هنری

اسلاوا راشکای: امپرسیونیستِ ناشنوا و نقاشی‌های شاهکارش!

در واپسین سال‌های قرن نوزدهم، عرصه‌ی هنر در شهر زاگرب کرواسی از همیشه پویاتر بود. ایده‌های مختلفی که میان هنرمندان در گردش بود، نهایتا منجر به نزاعی میان گذشته و حال شد. اسلاوا راشکای خجالتی که در سکوتی دائمی می‌زیست، دختر جوانی بود که می‌خواست به خلق نقاشی‌های آبرنگ بپردازد.
اسلاوا راشکای در خانواده‌ای از طبقه‌ی مرفه، در منطقه‌ی زراعتی اوزالی – در امپراتوری اتریش-مجارستان آن زمان – چشم به جهان گشود. او که از بدو تولد ناشوا بود، خود را در دنیایی که کلمات، نقش بزرگی در آن ایفا می‌کردند، جدا افتاده یافت. او ابتدا مادر و خواهر خود را در حال نقاشی دید و بعدتر، همین نقاشی تبدیل به شیوه‌ی او برای ابراز احساسات و فائق آمدن بر تنهایی شد.
به لطف پس‌زمینه‌ی خانوادگی ممتاز، او به مدرسه‌ای مختص ناشنوایان در وین رفت که در آن می‌توانست نقاشی را نیز بیاموزد. پس از این که از وین به خانه بازگشت، یک معلم محلی استعداد او را کشف کرد. کمی بعد، او برای تحصیلات عالیه به زاگرب رفت.

Slava Raškaj, Self Portrait, 1898, Moderna Galerija, Zagreb, Croatia.
Slava Raškaj, Self Portrait, 1898, Moderna Galerija, Zagreb, Croatia.

موقعیت زمانی

در دوره‌ی کودکی اسلاوا راشکای، ناشنوایی نوعی ناتوانی ذهنی یا گاهی (عقب‌ماندگی ذهنی) قلمداد می‌شد؛ در آن زمان از اصطلاح (عقب‌مانده) به وفور استفاده می‌شد. با چنین استانداردهایی، چنین به نظر می‌آمد که او از ازدواج یا حتی انجام کاری مفید باز خواهد ماند. متأسفانه در آن زمان، کسی چندان به زندگی اجتماعی معلولین اهمیتی نمی‌داد.
همچنین هنر زنان در آن دوره چندان ارج نهاده نمی‌شد و تنها به عنوان یک سرگرمی جانبی برای نقش‌آفرینی زنان در جامعه قلمداد می‌شد. مهم‌تر از آن، این بود که راشکای سبک آبرنگ را مورد استفاده قرار داد که در زمان و مکانی که در آن می‌زیست، سبک مهمی به شمار نمی‌آمد.

Slava Raškaj, The Kupa River near Ozalj, ca 1890. Wikimedia Commons (public domain).
Slava Raškaj, The Kupa River near Ozalj, ca 1890. Wikimedia Commons (public domain).

رودخانه‌ی کوپا در نزدیکی اوزالی، از اولین نقاشی‌های به جای مانده از راشکای است که آن را در سن ۱۳ سالگی خلق کرد. سبک و رنگ‌های موجود در اثر، وابستگی عمیق او به اصول امپرسیونیسم را آشکار می‌سازد. علاوه بر عزیمت به وین برای تحصیل، راشکای به ونیز و پاریس نیز سفر کرد.

کمبود حمایت و فرصت برای او به منظور فائق آمدن بر افکار منفی و جدا افتادگی در سکوت، به عنوان یکی از عوامل بروز بیماری روانی او – افسردگی –  در نظر گرفته می‌شود. در سال ۱۹۰۰ و در سن ۲۳ سالگی، علائم بروز افسردگی بالینی در او نمایان شد. دیری نپایید که او به بیمارستان روانی فرستاده شد؛ جایی که آخرین سال‌های عمر خود را در آن گذراند. در این دوره، او به ندرت توانایی نقاشی را داشت و هیچ‌گاه نتوانست اثری را تکمیل کند. اسلاوا راشکای در سال ۱۹۰۶، در سن ۲۹ سالگی و بر اثر بیماری سل چشم از جهان فرو بست.

بدون شک می‌توان داستان زندگی هنری اسلاوا راشکای را یکی از پرحسرت‌ترین داستان‌های تاریخ هنر دانست.

شم هنری اسلاوا راشکای در مناظر بیرونی

راشکای در دل طبیعت زاده شد؛ به همین سبب عجیب نیست که چشم‌اندازهای طبیعی، اولین منابع الهام او برای خلق هنری بودند. مناظر زیبای جنگل‌ها و رودخانه‌های منطقه‌ای که در ان می‌زیست، موتیف‌های خارق‌العاده‌ای برای نقاشی‌های آبرنگ بودند و این همان چیزی‌ست که امپرسیونیست‌ها به آن مشهورند – نقاشی در هوای آزاد. امپرسیونیست‌ها قاعده‌ی آکادمیک نقاشی در کارگاه را از بین بردند؛ آن‌ها اولین هنرمندانی نبودند که در فضای باز نقاشی کردند، اما قطعا به فراگیری نقاشی خارج از استودیو در میان هنرمندان نسل‌های بعد کمک کردند. با این‌حال، آثار آن‌ها توسط منتقدین (ناتمام) قلمداد می‌شد.
نقاشی (امپرسیون، طلوع آفتاب) اثر مونه، در ۱۸۷۲ تکمیل شد؛ تقریبا ۲۵ سال پیش از آغاز تحصیل اسلاوا راشکای در زاگرب. در آن زمان، جنبش‌های امپرسیونیستی و پست-امپرسیونیستی در اروپا طرفداران زیادی پیدا کرده بودند؛ در زاگرب تعدادی از این هنرمندان وجود داشتند که مکتب مشهور و پر از رنگ زاگرب را تشکیل دادند که بشدت بر پایه‌ی میراث امپرسیونیست‌ها بنا شده بود.

Claude Monet, Impression, Sunrise, 1872, Musée Marmottan Monet, Paris, France.
Claude Monet, Impression, Sunrise, 1872, Musée Marmottan Monet, Paris, France.
Slava Raškaj, A Tree in the Snowy Landscape, 1900, Moderna Galerija, Zagreb, Croatia, source: Hrvatska enciklopedija.
Slava Raškaj, A Tree in the Snowy Landscape, 1900, Moderna Galerija, Zagreb, Croatia, source: Hrvatska enciklopedija.

به تصویر کشیدن طبیعت در ( درختی در منظره‌ی برفی) نمونه‌ی خوبی از آثار دوره‌ی پختگی راشکای است. پرسپکتیو جوی با شیوه‌ی امپرسیونیست‌ها، عمقی کم‌تراکم اما مشخص به ترکیب‌بندی اثر بخشیده است. طیف بنفش روشن استفاده شده در اثر، به سطح برف قوام می‌بخشد، در حالی که از شفافیت درختان در پس‌زمینه نیز می‌کاهد.

تحصیل نمادگرایی

مشهورترین نماینده‌ی مکتب رنگارنگ زاگرب، ولاهو بوکوواچ بود؛ نقاشی که توانست تعادل بین خلق هنری برای جامعه‌ای محافظه‌کار، و بکارگیری خلاقیتی چشم‌گیر را پیدا کرده و برقرار سازد. او در حالی که از موضوعات و ترکیب‌بندی‌های قابل‌ قبول در محیط آکادمیک آن دوره را به کار استفاده می‌کرد، از تکنیک‌های سایه‌ روشن درخشان امپرسیونیست‌ها و پست-امپرسیونیست‌ها نیز بهره می‌برد.

در واقع به اسلاوا راشکای در ابتدا این قول داده شده بود که در مسیر رشد خود به عنوان هنرمند، از همراهی بوکوواچ بهره‌مند خواهد شد؛ با این حال بوکوواچ با این توجیح که وقتی برای تدریس ندارد، از این کار سر باز زد. بنابراین راشکای به شاگردی یکی دیگر از نقاشان مشهور زاگرب – بلا چیکوش سسی‌یا – در آمد.

رویکرد بلا چیکوش سسی‌یا در نقاشی با ولاهو بوکوواچ متفاوت بود. به اختصار می‌توان گفت که درک بنیادین این دو هنرمند از مدرن بودن، با یکدیگر متفاوت بود. بوکوواچ قادر به استفاده از خلاقیت و دریافت بازخورد مثبت به طور همزمان بود؛ در حالی که چیکوش سسی‌یا بیشتر الگوهای کلاسیک آکادمیک را دنبال می‌کرد و همچنین در آثار خود از نمادگرایی بهره می‌برد. در دوره‌ای که نقاشی‌ها رنگارنگ بیشترین طرفدار را داشتند، چیکوش سسی‌یا یک دگراندیش محسوب می‌شد. او گاهی مفاهیم و ارزش‌هایی تاریک را با سایه روشنی در طیف طلایی به تصویر می‌کشید تا به این شکل درون‌مایه‌های آثارش را در مرکز توجه قرار دهد.

Bela Čikoš Sesija, Homer teaches Dante, Shakespeare and Goethe to sing, 1909, Institute for Croatian History, Zagreb, Croatia.
Bela Čikoš Sesija, Homer teaches Dante, Shakespeare and Goethe to sing, 1909, Institute for Croatian History, Zagreb, Croatia.

سوسن‌های آبی در مناظر شهری

به هر روی، اسلاوا راشکای توانست فارغ از گرایش معلم خود، سبک شخصی خویش را توسعه ببخشد. با وجود ترجیح چیکوش سسی‌یا به استفاده از رنگ روغن، اسلاوا به بکارگیری آب‌رنگ به عنوان سبک موردعلاقه‌ی خود ادامه داد. با این حال چیکوش سسی‌یا توانست طراحی بدن انسان و آناتومی را به او بیاموزد؛ اسلاوا هیچ‌گاه به این موتیف‌ها توجهی نکرده بود. شایان ذکر است که معلم، عمیقا تحت تأثیر رشد هنری راشکای – و بخصوص انتخاب رنگ‌های او – قرار گرفت.

Slava Raškaj, Water Lilies, 1898, Moderna Galerija, Zagreb, Croatia.
Slava Raškaj, Water Lilies, 1898, Moderna Galerija, Zagreb, Croatia.

مکان موردعلاقه‌ی راشکای برای نقاشی، باغ گیاه‌شناسی زاگرب بود؛ چرا که مناطق زراعی و طبیعی همچنان کانون توجه اصلی او بودند. هیچ اثر مستندی از به تصویر کشیدن مناظر شهری توسط اسلاوا وجود ندارد، اما نگرش او نسبت به زیبایی شهری، در سوسن‌های آبی که در باغ گیاه‌شناسی به آن‌ها بر خورده بود دیده می‌شود.

به تصویر کشیدن سوسن‌های آبی، یکی دیگر از دلایلی‌ست که مورخین هنر او را با کلود مونه نقایسه می‌کنند. استاد فرانسوی امپرسیونیسم، در سال‌های پایانی عمر خود سوسن‌های آبی را به تصویر کشیده بود، هنگامی که در دهه‌ی نهم زندگی‌اش می‌زیست. سوسن‌های آبی، از آخرین منابع او برای الهامات هنری بودند؛ ایده‌ای که پس از دهه‌ها تجربه به ذهن او خطور کرده بود.

شاهکارهای مخفی و گمشده

در هنر کرواسی، کمتر نقاشانی را می‌توان یافت که به چیره‌دستی اسلاوا راشکای در تکنیک آبرنگ بوده باشند. در واقع چیره‌دستی در آبرنگ، کاری دشوار است؛ هنرمند باید تناسب بی‌نقصی بین میزان آب و رنگ‌دانه روی کاغذ ایجاد کند و درصد خطا بسیار بالاست. این تکنیکی باستانی‌ست که در میان اساتید تصویرگری دست‌نوشته‌های قدیمی نیز بسیار محبوب بوده است؛ قدیمی‌ترین مثال به کار بردن آبرنگ، مصر باستان است. در بیشتر نقاط دنیا، این تکنیک برای قرن‌ها ارج نهاده می‌شد، اما نقاشان امپرسیونیست چندان از آن استفاده نمی‌کردند؛ نقاشان کروات دوره‌ی راشکای نیز استقبال بسیار پایینی از این تکنیک داشتند.

در نهایت می‌توان گفت که راشکای دستاورد بی‌نظیری داشت؛ در دوره‌ای که نقاط مختلف جهان کمتر با یکدیگر مرتبط بودند و ابزار یادگیری بسیار اندک بود، او توانست در تکنیکی به چیره‌دستی برسد که کمتر توسط هم‌نسلان و هموطنانش مورد استفاده قرار می‌گرفت. باید این نکته را نیز افزود که او توانست برخی عناصر بنیادین زیباشناختی نقاشی‌های رنگ روغن امپرسیونیسم را در آثار آبرنگ خود به کار گیرد.

Slava Raškaj, Deer in the Battle, 1897, Wikimedia Commons (public domain).
Slava Raškaj, Deer in the Battle, 1897, Wikimedia Commons (public domain).

او همچنان – حتی در هنر کرواسی و بالکان – به عنوان هنرمندی مرموز شناخته می‌شود. تعداد بسیار کمی از آثار او در معرض دید عموم قرار دارند. تعداد بسیار زیادی اثر جعلی از او وجود دارد. بسیاری از آثار او گم شده یا از بین رفته‌اند. در آخرین نمایشگاه بزرگ بازنگری آثار او که در سال ۲۰۰۸ برگزار شد، متصدیان نمایشگاه برای نمایش آثار او از مجموعه‌های شخصی، متحمل زحمت زیادی شدند.

این داستانی‌ست درباره‌ی زنان تاریخ هنر، معلولیت‌، و سلامت روان. تمام این قصه‌ها، بر واقعیت زندگی و کار اسلاوا راشکای تأثیرگذار بوده‌اند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا