تحلیل نقاشی اندوه، شاهکاری از فردریش شنک
گوسفند مادر توسط کلاغها احاطه شده است. فرزند او، این بره بیجان پیش پایش روی زمین بر برفها آرمیده است. مادر از اعماق جانش آه میکشد.
این صحنه که توسط فردریش آلبرشت شنک در حدود سال ۱۸۷۸ کشده شده است، توانایی هنر را برای برانگیختن احساسات عمیق به خوبی نشان میدهد. به تجربه نگارنده، این بهترین نقاشی در مورد اندوه است که از دنیای درون حیوانات پرده بر میدارد.
صحنهای دردناک
در «اندوه»، یک گوسفند مادر را میبینیم که با فغان و ضجه بالای بدن بیجان بره خود ایستاده است. برهای که خون از دهانش روی برف چکیده و لکهای قرمز برجای گذاشته است. به محض اینکه چشممان این سرخی مرگآلود را میبیند، توجهمان به چهره درخشان بره جلب میشود. او میخنند؟
به سرعت میبینیم که کلاغها این دو گوسفند را به شکل تهدیدآمیزی احاطه کردهاند. و فقط آنها نیستند. در آسمان اندوه بار قهوهای و در دستها، کلاغهای دیگری نیز هستند که در آسمان اوج گرفتهاند و انگار دارند به تماشای این صحنه میآیند.
هنرمند، یعنی آگوست فردریش شنک به خوبی با ترکیب تمام اینها دارد نا امیدی را به تصویر میکشد.
ما به عنوان بیننده، وقتی در آخر به نفس شبحآلودی که از دهان مادر خارج شده است توجهمان را جلب میکنیم و دهانش را میبینیم که از زوزهی درد باز شده است، با غم او شریک میشویم و غمی عمیق در تجربهمان پدیدار میشود. چشمان این مادر را ببینید، انگار با چشمانش میگوید: «آه، حالا چه کنم بیتو؟ بیتویی که مردهای و دیگر نیستی» و ما اینها را به خوبی میشنویم. ما به خوبی «ناچاری» این مادر را میبینیم.
آگوست فردریش شنک
اطلاعات کمی در مورد هنرمند این شاهکار وجود دارد. آگوست فریدریش آلبرشت شنک در سال ۱۸۲۸ در گلوکشتات دانمارک (آلمان امروزی) متولد شد و در پاریس اقامت گزید تا در مدرسه مشهور «هنرهای زیبا» تحصیل کند. او بیشتر دوران حرفهای خود را در آنجا گذراند و در نقاشی کردن مناظر و حیوانات در مضیقه و ناچار، بهویژه گوسفندان که به عنوان استعارهای از روابط انسانی تعبیر میشد، تخصص داشت. بنابراین، صحنهپردازی گوسفندان، مثلاً مبارزه با عناصر، موتیفی تکرارشونده در آثار هنرمند است.
یکی از نقاشی های دیگر او نسخه وارونه ای از «اندوه» را نشان میدهد. در این نقاشی، که در سالن ۱۸۸۵ ارائه شد و حالا در موزه اورسی نگهداری میشود، برهای ضعیف به بدن مادرش فشار میآورد، زیر نگاه سنگین گروهی از کلاغها.
استعارهای از جامعه
موضوعات حیوانی شنک به عنوان استعارهای از جامعه تلقی میشوند. در واقع، در اواخر قرن ۱۹، پرداختن به موضوع مرگ بسیار باب شده بود و ترند روز به حساب میآمد. این امر تا حدی به دلیل سوگواری ملکه ویکتوریا برای همسر فقیدش، شاهزاده آلبرت بوند. در این زمان رنج همه جای جامعه را فرا گرفته بود.
دکتر تد گات، متصدی ارشد هنر بینالملل، به تأثیر احتمالی نظریههای انقلابی چارلز داروین بر روی این نقاشی اشاره کرد. در واقع، نظریه تکامل در سال ۱۸۵۹ با عنوان «منشأ گونهها» منتشر شد و به دنبال آن «بیان احساسات در انسان و حیوانات» در سال ۱۸۷۲ انتشار یافت.
این اولین اثری است که به مردم میفهماند حیوانات از درد و فقدان رنج میبرند. این یک نقطه عطف واقعی در درک ما از این بود: دنیای حیوانات فقط برای تغذیه و لذت ما پدید نیامده است.
دکتر تد گات
یادداشت: چندی پیش مقالهای را در نیویورک تایمز خواندم با عنوان «حیوانات حرف میزنند». این مقاله نشان میدهد که درک ما از حیوانات به عنوان موجوداتی که فقط غریزه را دنبال میکنند و تواناییهای تعاملات اجتماعی ندارد را به کلی عوض میکند.
احساسی که نقاشی اندوه در تجربه ما پدیدار میکند
هنر قدرت مند است. شگفتیهای دنیای هنر به راستی در خور توجهاند. تجربه و پیامی که نقاشان و مجسمهسازان در آثارشان منتقل میکنند ریشه در چیزیست که از سر گذراندهاند. با این حال هیچ وقت نمیتوان گفت ما با بررسی و تماشای یک اثر میتوانیم به درستی از تمام آنچه پشت آن است خبر دار شویم؛ مگر آنکه آن را زندگی کنیم. در قسمت نظرات و دیدگاهها یک جمله برای این نقاشی بنویسید.
یادداشت: اطلاعات این مقاله برگرفته از نوشتاریست به قلم مونتن دومونت که در dailyartmagazine منتشر شده است.