تحلیل نقاشی پسر انسان مشهورترین اثر سورئال رنه ماگریت
پسر آدم، نام سلفپرترهای سوررئال است که در سال ۱۹۶۴، توسط رنه ماگریت بلژیکی خلق شد. این اثر که از شناخته شدهترین آثار جنبش سوررئالیسم است، با وجود سادگی، دارای ابهام است؛ به این شیوه که معنای اثر، وابسته به تفسیر تماشاگر است. در این مقاله از بخش شگفتیهای دنیای هنر به بررسی فرضیات دربارهی معنای پسر آدم، ارتباط ماگریت با سوررئالیسم و تأثیر او بر فرهنگ عامه میپردازیم.
ماگریت و سوررئالیسم
اگرچه ماگریت فعالیت هنری خود را با امپرسیونیسم آغاز کرد، در خلق آثار کنایی و متفکرانهی سوررئال هم چیرهدست بود. وقتی که به طراحی کاغذ دیواری مشغول بود، شروع به آزمودن سوررئالیسم کرد و اولین اثر سوررئالیستی او «سوارکار گمشده» خلق شد. در این نقاشی یک سوارکار در منظرهای متشکل از صحنهی نمایشی بزرگ با کفپوش چوبی و پردههای جمع شده از دو طرف، سوارکاری میکند. ماگریت اولین نمایشگاه انفرادی خود را در ۱۹۲۷ برگزار کرد، که با نظرات منفی منتقدین و استقبال کم روبهرو شد.
واکنش منتقدین، جابهجایی او به پاریس را تحت تأثیر قرار داد؛ شهری که او را با دوستان سوررئالیستش سالوادور دالی، ژان میرو و ماکس ارنست آشنا کرده بود. در سال ۱۹۳۰، هنگامی که پاریس الهامبخش او برای خلق آثاری چون «عشاق» و «خیانت تصاویر» بود، او از خلق اثری ماندگار در عرصهی هنر بازماند و به بروکسل بازگشت. گسترش جنگ جهانی دوم، الهامبخش دورهی رنوآر او شد. ماگریت به اتخاذ شیوهای رنگارنگ – در تضاد با ویرانی جنگ جهانی دوم – روی آورد. او در نامهای چنین توضیح میدهد:
«حس آشوب و اضطرابی که سوررئالیسم به وسیلهی آن قصد زیر سؤال بردن همهچیز را داشت، توسط نازیهای احمق به خوبی پرورش یافت… در برابر این بدبینی گسترده، اکنون من به دنبال شور و اشتیاق هستم.»
در آخریت سالهای جنگ، ماگریت با کنار گذاشتن امپرسیونیسم، وارد دورهی گاو (période vache) در آثار خود شد. در تضاد کامل با نقاشیهای سرزنده و رنگارنگ دورهی جنگ، در این دوره او به خلق آثاری تاریک، پر ایهام و تحریک کننده پرداخت. واژهی گاو (Vache) در فرانسوی همچنین به معنای زن بسیار چاق یا فرد تنبل است. ماگریت همین خامدستی و زمختی خود را در آثارش جاری کرد که مطابق انتظارش، به خوبی درک نشدند.
در ۱۹۴۸، ماگریت – باتجربهتر از قبل- به سوررئالیسم بازگشت. در این دوره بود که با برپایی نمایشگاههایی از آثار قدیمیتر خود، به شهرت و محبوبیتی بزرگ دست یافت.
پسر انسان چیست و چه معنایی دارد؟
ماگریت در ۱۹۶۳، سفارش یک سلف پرتره را پذیرفت و شروع به کار روی پسر آدم کرد. او که خلق یک خودنگاره به روش سنتی را نمیپسندید، با تکیه بر مکتب سوررئالیسم، سلف پرتره را یک ایراد خودشناسی قلمداد کرد.
در پسر انسان شاهد مردی هستیم که جلوی منظرهی دریا ایستاده. با وجود هوای ابری، نور خورشید بوسیلهی سایههای سمت چپ مرد، قابل تشخیص است. با بر تن داشتن یک پالتو و کلاه لبهدار – کله لبهداری که به دفعات در آثار او استفاده شده و احتمالا اشاره به دیدگاه او نسبت به حزب کمونیسم دارد – مرد در ظاهری رسمی به چشم میآید. نکتهای وجود دارد در اولین رویارویی با اثر، احتمالا متوجه آن نمیشوید؛ اما با کمی دقیقتر شدن، درخواهید یافت که آرنج راست مرد برعکس است.
البته که آرنج مرد، سوررئالترین بخش اثر نیست؛ سیب سبزی که چهرهی مرد را پوشانده نقش اصلی را بازی میکند. سیب در مقابل صورت مرد نمایان میشود و تماشاگر برای تصور چهرهی مرد، باید به تعبیر شخصی خود رجوع کند. در یک مصاحبه، ماگریت چنین دربارهی اثر صحبت میکند:
هرچیزی که میبینیم، چیز دیگری را پنهان میکند. ما همیشه میخواهیم بفهمیم چه چیزی توسط آنچه میبینیم پنهان شده؛ که غیرممکن است. انسانها به خوبی رازهای خود را مخفی میکنند. همیشه بر سر آنچه پنهان است و پیدا از ما پنهان کرده، کنجکاویهایی وجود دارد. این اشتیاق میتواند به اشکال شدیدی از احساسات یا درگیریهای درونی – بین پیدای حاضر و پیدای مخفی در پس آن – تغییر کند.
گفته میشود نام اثر، اشارهای مستقیم به مسیحیت است و سیب سبز، نمادی از تسلیم آدمی در برابر وسوسههاست. در اساطیر مسیحی، سیب نشانی از دانش و همچنین سقوط آدمیست که به داستان وسوسهی حوا برای خوردن سیب در عدن اشاره دارد.
فرض دیگری هم وجود دارد که نقاشی پسر آدم، بازنمایی بازرگانان عصر مدرن است که برای تطبیق با ساختار، ناگزیر به مخفی نگه داشتن هویت خود هستند. پنهان شدن او پشت سیب، به معنای پرهیز او از نشان دادن خودش به جامعه است. یکی از جنبههای ماندگار پسر آدم، تفاسیر پرتعداد اوست که از اهداف ماگریت بود.
پسر انسان، ماگریت و فرهنگ عامه
پسر آدم از شناخته شدهترین آثار مکتب سوررئالیسم است. این اهمیت، ناشی از نمایشهای پرشمار در فرهنگ عامه و تقلید هجوآمیز آن توسط بسیاری از عناصر تأثیرگذار فرهنگی – از نورمن راکول تا سیمپسونها – است.
در ۱۹۷۰، راکول از تکنیک سیب ماگریت در اثر خود (آقای سیب) استفاده کرد؛ اما سر سوژه برخلاف اثر ماگریت – پوشانده شده توسط سیب – خود، تبدیل به یک سیب قرمز بزرگ شده بود. سیب ماگریت همچنین الهام بخش پاول مککارتنی برای نامگذاری استودیو موسیقیاش (Apple Records) شد، که او نیز ایدهی نام اپل را به استیو جابز داد.
خود اثر حضور پررنگی در فیلم جنایی (ماجرای توماس کرون) محصول ۱۹۹۹ داشت؛ در صحنههای پایانی فیلم، افرادی با کلاه لبه دار و پالتو، حواس گروه امنیت موزه را از توماس کرون پرت میکردند.
دیگر اشارات به پسر آدم را میتوان در سیمپسونها، ۵۰۰ روز با سامر، برانسون و غریبتر از رویا مشاهده کرد.
ترجمه از مجله singulart
سلام
وقتی به نقاشی توجه کردم متوجه شدم که کت مرد ظاهرا باید سه تا دکمه میداشت ولی یکی از دکمه ها نیست
حس میکنم رنه ماگریت هدفی از این کار داشته
دکمهای که گویی عمداً از روی کت مرد نقاشی شده حذف شده است، جزئیاتی است که به سادگی از چشم ناظر گذر نمیکند. این فقدان عمدی، کل نقاشی را به یک معما تبدیل کرده است. ماگریت، استاد خلق تصاویر مبهم و متناقض، با این حرکت ساده، بیننده را به دنیایی از تفسیر و تأمل دعوت میکند. حذف این دکمه، نه تنها به نقاشی عمق میبخشد، بلکه آن را به یک اثر هنری سوررئال تبدیل میکند که ذهن بیننده را به چالش میکشد.
اما این دکمهی گمشده چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا نمادی است از ناشناختهها و رازهایی که در زیر ظاهر سادهی زندگی پنهان شدهاند؟ یا شاید هم میخواهد به ما یادآوری کند که درک ما از واقعیت چقدر میتواند محدود و ناقص باشد. حذف این جزئیات کوچک، بهانهای است برای شک کردن به آنچه میبینیم و به دنبال معناهای پنهان در پس ظاهر عادی چیزها گشتن. در هر صورت، این دکمهی گمشده، کلید ورود به دنیای پیچیده و جذاب ذهن هنرمند و تفکرات عمیقی است که در پس این اثر هنری نهفته است.